دیونه تو صفحات وبلاگ نویسندگان
معشوق همچو گلی بر دیدگانم بنشست رویید چون گل پیچکی ریشه بر دل بنشست جوانه کرد از دیار دور بر دلم شور آمدنش چون تیری در قلبم بنشست کمان ز کف بدادم تا که سحر فام خورشید عشق آمدو بر دل بنشست خلد گر به پا خاری آسان بر آید چه سازم به تیری که بر دل بنشست گونه هایش چون دانه های اناری شوق بوسه بر آن ز دل بنشست چشمانش همچو دیدگان غزال برق عشق اندر آن همچو رعدی بنشست لبی به سرخی گل رز یاد آور قلب عشق و تیرچه به آن بنشست ز قد و بالا و چو رعنایی و طراوت قامت هیچم ز پایش بنشست من که هیچم پوچی ام بحر چیست آنچه او داشت بر اقبال من بنشست یا حق دوستت دارم... ****************** وقتی داشت می رفت امیدی برای برگشتش نداشتم عاشقش نبودم ... دوستش داشتم بلکه برای اینکه امید بدم بهش گفتم دوست دارم تا که بر گرده . صدای هواپیماش رو می تونم احساس کنم و قتی که صدای غرشش می آد و داره از رو زمین بلند می شه وقتی صداش تو پیغامگیر گوش دادم با تمام لرزشی که داشت یه حسی توی من شعله ور شد و این شعر همون لحظه به ذهنم رسید ... فقط 6 روز دیگه .. ساعت 11:30 شب روز چهارشنبه مورخ 10/3/1384 به او خواهم گفت که دوستش دارم تا همیشه ****************** با تشکر از : بهزاد فرناز koli_Roya abji roza موضوع مطلب : پیوند روزانه لوگو آمار وبلاگ
امکانات جانبی |
|